راحت و آرام قدم می زنم
با نگاهم فکر می کنم
با سرم جواب می دهم
و با قلمم خواهم نوشت
------------------------
علیرضا اسم کوچیکمه.صدر هم به معنای بالاست.عادت به قسم خوردن ندارم اما هر آنچه که می نویسم برگرفته از تعلقات روحی و نیازهای درونیم است که ضرورت نوشتنشان را حس می کنم! اما می گویم که بدانند:
دنیای واقعی فردا یعنی بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....
ادامه...
سینه از آتش عشق در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداتخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت با یه دنیا سکوت و آرامش دستی زیر موهاش برد و گفت : چرا جمع و ضرب دو یکسانه!؟ خیلی وقت ها تو زندگی لحظاتی پیش میاد که آدم ها هر چی هم تلاش کنن نمیتونن از دست یه سری معادلات با جواب های ساده اما پر معنا فرار کنن! تا حالا فکر نکرده بودم چرا جمع و ضرب یه پدیده یکی میشه ؛ نگاهی به چشماش کردم و گفتم : شاید به خاطر این که ما آدم ها از اول قرار گذاشتیم اینجوری بشه ! شاید میتونستیم قرار بذاریم اینجوری نباشه ! لبخند آرامی زد و گفت : حالا که شده میخواهی چکار کنی ؟! تازه منظورش و فهمیدم ! لیوان و تو دستم جابجا کردم و گفتم : اگر جمع و ضرب بعضی پدیده ها یکی میشه شاید به خاطر این که اون پدیده ها فارغ از روح انعطاف هستن اما هیچوقت ضرب و جمع دو تا آدم ثابت نیست . نگاهی کرد و لیوان و از دستم گرفت و گفت اما ..... همیشه انسان ها امکان داره انسان نمونن همیشه انسان ها امکان داره قابل انعطاف نباشن همیشه انسان ها امکان داره ایام گذار یادشون نمونه همیشه انسان ها امکان داره امیدها شون واقعی نباشه همیشه انسان ها امکان داره نگاهاشون برای نگاه کردن نباشه همیشه انسان ها امکان داره افکارشون برای فکر کردن هم نباشه و همیشه انسان ها امکان داره برای ضرب و جمعشون به رسیدن به یک نتیجه فکر نکنن راست می گفت اما چرااین ها رو به من می گفت ؟! با تعجب نگاهی بهش کردم و گفتم : ولی میتونه این هایی که گفتی نباشه ؛میتونه متفاوت تر از این حرف هایی که زدی باشیم! دستی روی شونم گذاشت و گفت : به شرطی که دیگه من و تو انسان نباشیم! خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
ـ صدر ـ
صدر
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1383 ساعت 07:34 ق.ظ
در واقع اصل انسانیت هم همون زمانیه که این انسان زمینی نباشیم - اما کار سختی نیست - یکم همت می خواد شاید یک ماه یک سال یک قرن طول بکشه تا از این کالبد در بیایم ولی غیر ممکن نیست ... به شرطی که بخوایم و تلاش کنیم ... مثل همیشه زیبا و پررنگ ... اما حیف شد دیروز عشق الکی ننوشت - امیدواریم هفته بعد کولاک کنه...
در واقع اصل انسانیت هم همون زمانیه که این انسان زمینی نباشیم - اما کار سختی نیست - یکم همت می خواد شاید یک ماه یک سال یک قرن طول بکشه تا از این کالبد در بیایم ولی غیر ممکن نیست ... به شرطی که بخوایم و تلاش کنیم ... مثل همیشه زیبا و پررنگ ... اما حیف شد دیروز عشق الکی ننوشت - امیدواریم هفته بعد کولاک کنه...
که تازه اگه انسانئنباشیم انسان درست شدیم!
سلام
واین است انسان
با تمام کاستیها
با تمام لغزشهایی که در کمینش نشسته است
با تمام اشتباهاتی می تونه مرتکب بشه
با تموم جهالت و سرکشی و غروری که تو وجودشه
اما این انسان می تونه آدم بشه
آدم انسانه
آما انسانی که مسجود ملائکه
وقتی آدم از آدمیت به انسانیت عدول می کنه لیاقت روضه ی رضوانو از دست می ده
پس لازم نیست که انسان نباشیم
لازمه که انسان باشیم تا بتونیم آدم بشیم
...........................
انسان زمینی نباشیم ؟!!
خوب فکر می کنم قرنهاست که می خواهیم زمینی نباشیم
خیلیامون برای تحقق این آرمان تلاش کردن
اما این کالبد خاکی از خاک آفریده شده
و روی زمین مستقره
حداقل تا وقتی که روی زمینیم و کالبدمونو به زیر خاک نبردیم زمینی هستیم
پس چه طور ممکنه که زمینی نباشم ؟
خوب ، اگه بتونیم زمینی باشیم و این ذرات خاکو با خودمون لایق حضور در اون فضای دگرگون کنیم فکر می کنم که هنری کرده باشیم
کالبد بشر می تونه کارخونه ای باشه که به عنوان یه مبدل به ذرات مادی این جهانی ارزش افزوده ای ببخشه که لایق جهان بالا بشه
ما زبالاییم و بالا می رویم
ولی به همراه خود خاک رو هم به عرش می رسونیم
پس بهتره که گرد و خاک کنیم اون قدر زیاد که غبار گرد و خاکمون به عرش برسه
سربلند بمونین و ایرونی
من مدت هاست که به خودم قول داده ام دیگر انسان نباشم...
سلام**بی همتا وبی نظیر
انسان ها ممکنه انسان نمونن...
گاهی دائم به روزای خوبمون ارجاع میدیم٬ خاطرات هشت سال...٬ خاطرات همدلی های مردم در سال های ابتدای...!!
آخرش که چی؟!!